روی خط کتاب


در ادامۀ پست‌های گفتگو درباره کتاب، این بار  راجع به یک مجموعه داستان کوتاه به نام«معشوقه خط مونتاژ» نوشتۀ «سارا جهان‌آرای» که از نویسندگان جوان تبریزی هستن با آقاگل گفتگو کردیم:


نسرین: از اینجا شروع کنیم که بین کتاب‌های ادبیات داستانی بیشتر علاقمند رمانی یا داستان کوتاه؟


آقاگل: به چند دلیل داستان کوتاه رو بیشتر می‌پسندم.

دلیل اولم به زمان برمی‌گرده. به اینکه گرفتار یک شتاب ناخواسته هستم. دلم می‌خواد هر چیزی رو بلافاصله بعد از شروعش به پایان برسونم. برای همین رمان خواندن برام همیشه سخت بوده. نقطه مقابلش داستان کوتاه قرار داشته که می‌تونستم توی یک نشست بخونمش. و بعد همین‌طور که سراغ کارهای دیگه‌ام میرم گاهی توی ذهنم بالا و پایینش کنم.

دلیل دومم به زبان و فرم برمی‌گرده. یکی از دلایلی که ادبیات داستانی رو می‌پسندم، این بازی‌های زبانی و فرمی نویسنده است. برام مثل یک شعبده می‌مونه. شعبده‌ای که من رو برای دقایقی از زندگی جدا می‌کنه.


نسرین: احتمالا توام هم‌نظری با من که برعکس چیزی که مردم فکر می‌کنن، نوشتن داستان از نوشتن رمان سخت‌تره.


آقاگل: موافقم. اگرچه ماهیتشون هم متفاوته. شاید خیلی نشه مقایسه‌شون کرد.


نسرین: آره ماهیت‌شون که متفاوته ولی توی داستان کوتاه تو زمان کمی برای بروز ایده‌هات داری، عرصه برای اشتباه کردن تنگ‌تره و یه اشتباه کوچیک خیلی زود لو می‌ره. 


آقاگل:آره. دست نویسنده توی داستان کوتاه بسته‌تره.


نسرینمعشوقه خط مونتاژ اولین کتابیه که از داستان‌نویسان جوان تبریز خوندی ؟!


آقاگل:اگر ساعدی رو جوان حساب نکنیم آره. خیلی نویسنده‌های تبریزی رو نمی‌شناسم. این دوری از مرکز خیلی وقت‌ها به ادبیات شهرهای حاشیه کشور آسیب زده‌.


نسرین:خب موافقی بپردازیم به کتاب؟


آقاگل: بله حتما. نظر کلی‌ام رو درباره کتاب بگم اول و  بعد یه بحثی رو باز کنم. برای من معشوقه خط مونتاژ کتاب ارزشمندیه. به چند دلیل:

اول اینکه فکر می‌کنم فقر نویسنده‌ی زن داریم. یا لااقل من اون‌قدری نویسنده زن خوب نمی‌شناسم. شاید این به ضعف من و کم‌خوانی من هم برگرده البته.

و بعد اگر هم نویسنده‌ی زنی بوده، گرفتار یک پیرنگ واحدی هستن. پیرنگی که میره سراغ روزمرگی‌های زنانه و سعی داره اون‌ها رو مهم جلوه بده و از طرفی هم ثابت کنه چقدر مورد ظلم واقع می‌شن.

مسئله‌ی من این نوع نگاه نویسنده‌های زن به قضیه است. اینکه پیوسته همین رو تکرار می‌کنن.

ولی معشوقه خط مونتاژ همون زن مدرن امروزی رو از توی خونه جدا می‌کنه. و میاره توی یک فضای کارخانه‌ای و کارگری قرار میده.


نسرین:بی‌مقصد آرزو اسلامی

زنانی که زنده‌اند فریبا چلپی‌یانی

آوات توی قاب و رد پای کلاغ‌ها نعیمه کرداوغلی آذر

به زن سرهنگ فکر می‌کنم رعنا مددی

اینا همشون سال ۹۸ چاپ شدن زنان نویسنده تبریز

اینا فقط بخشی از صدای زنان داستان‌نویس معاصرن. به جرات می‌تونم بگم. با خوندن تک‌تک‌شون کیف خواهی کرد. 


آقاگل: خب پس مشکل اول به تنبلی من برمی‌گرده. به اینکه نخوانده‌هام خیلی بیشتر از خوانده‌هاست. و البته چون دوست دارم کمی هم غر بزنم، بخشی از تقصیر رو هم می‌اندازم گردن سیستم پخش.


نسرین: خب منم از کتاب‌هایی که تو شهرای دیگه چاپ شده قطعا بی‌خبرم. مقصر فقط تو نیستی.


آقاگل: جدا از این مسئله، همین پیوند زدن داستان با فضای مدرن امروزی هم خیلی در نظرم شگفت اومد. لااقل خودم همیشه تو این مسئله ضعف داشتم. اینکه بتونم عناصری از دنیای مدرن رو وارد داستان کنم.


نسرین: دقیقا، زنان داستان‌های سارا، منفعل و تو سری خور نیستن، کنش‌گرن اغلب و این حضورشون در بستر جامعه، پیوندش با جامعه مدرن از نقاط درخشان کتابه.


آقاگل: چیزی که می‌خوام مطرحش کنم همینه الان. اینکه چرا چنین فضاهایی رو کم می‌بینیم توی ادبیات داستانیمون؟

چرا مثلا وقتی یک شخصیت داستانی گوشی هوشمند دستش باشه به نظرمون عجیبه؟ چرا توی داستان جا نمی‌گیره عناصر دنیای مدرن؟


نسرین: شاید یه دلیلش درگیر کلیشه‌ها شدن ما نویسنده‌ها باشه. اینکه تلاش برای آفرینش فضای جدید مستلزم مرارت بیشتریه ولی خیلی‌ها از روی تنبلی به بازآفرینی الگوهای ثابت رو میارن که می‌دونن بارها جواب داده. یه دلیلش هم بحث سانسوره. همیشه می‌گیم مسئله ما فقط سانسور دولتی نیست، ما جوری تربیت شدیم که یک سانسورچی تو سرم دائم مشغول آنالیز نوشته‌هامونه.


آقاگل: زنان مدرن نه. منظورم مرد و زنه. و به نظرم جدا از جنسیت، با کلیت حرفت موافقم.


نسرین: آره میشه تعمیم هم داد.


آقاگل: خیلی از نویسنده‌ها وقتی می‌خوان دنیای مدرن رو بچسبونن به داستان نهایت میرن سراغ فضاهای کلیشه‌ای. مثل کافه.


نسرین: جالبه دومین داستانی که من نوشتم و تو جلسه خوندم ماجرای یک رابطه لانگ دیستنس بود، اونجا همه این جسارت منو تحسین می‌کردن که چقدر راحت از عناصر مدرن استفاده کردی و شاید این به دلیل خامی قلم من بود و وقتی بیشتر آموختم ترسیدم از تجربه کردن چیزای جدید.


آقاگل: اینجاست که معشوقه‌ی خط مونتاژ رو میشه ستایش کرد. اینکه دست به تجربه‌ای جدید زده. اینکه گرفتار کلیشه‌های مکانی نشده. حتی سوژه‌ها هم سوژه‌های متفاوتیه.

شماره‌ی قبلی مجله کاج، که یک فصلنامه‌ی منطقه‌ایه، در مورد کارخانه‌ی شماره یک بود و حال و هوایی کارگری داشت. اون موقع نزدیک یک ماه به سوژه‌های متفاوتی فکر کرده بودم برای داستان نویسی و دروغ چرا، هربار به بن‌بست خوردم. نوشتن از کارگرها و کارخانه‌ها و کارگاه‌ها بسیار کار سختیه.

توی معشوقه‌ی خط مونتاژ چندتا داستان با این محوریت وجود داره.


نسرین: اینجاست که می‌گن باید از تجربه زیستی نوشت و تلاش برای خلق چیزی که تجربه نکردی سخته.


آقاگل: که به نظرم بهترین داستان‌های کتاب هم هستن. به خصوص داستان قهرمان مطلق زندگی من که هم در سوژه و هم در پرداخت داستان خوبیه.


نسرین: در کنار این من داستان اسپیرومتری رو هم دوست داشتم.


آقاگل:  آره. اون رو هم جزء داستان‌های ممتاز کتاب قرار میدم. انتخاب اولم قهرمان مطلق زندگی منه. انتخاب دوم معشوقه‌ی خط مونتاژ و سومی همین اسپیرومتری. این نظر منه البته.  

دوست دارم نظر تو رو هم درباره‌ی این چند داستان بدونم.


نسرین: آره موافقم در کل، فضای کارگری رو خیلی خوب پرداخت کرده.


آقاگل: طبیعتا اولین چیزی که در ذهن خواننده می‌گذره اینه که احتمالا نویسنده کتاب در چنین فضایی بوده و چنین حالاتی رو درک کرده. بماند که می‌گن باید متن رو از نویسنده‌اش جدا کرد و این حرفا. به هرحال این حسی بود که بهم دست داد.


نسرین: با این حرفت یاد کتاب بند محکومین افتادم که هر دو هم‌نظر بودیم که لابد خانجانی یه دوره در زندان بوده که تونسته چنین نثری رو در بیاره. موافقم باهات.


آقاگل: به نظرم دو حالت داره. یا نویسنده به قدری تواناست که می‌تونه خودش چنین فضایی رو بیافرینه. یا اینکه لازمه بره سراغ تجربه‌های زیسته‌ی خودش و از اون‌ها برای داستان گویی استفاده کنه.


نسرین: اولی سخته مخصوصا در فضای کتابی مثل بند محکومین


آقاگل: اولین داستانی جدی‌ای که نوشتم اسمش بود روزآباد. داستان پسربچه‌ای بود  توی یکی از دهستان‌های شمال که زندگی روستاییشون به وسیله‌ی دنیای مدرن و ساخت و سازهای ویلایی در حال نابودی بود‌.

من توی کل ۲۸ ساله‌ی زندگیم یک هفته شمال بودم! و با این تجربه‌ی هفت روزه دست به نوشتن چنین داستانی زده بودم. نگم که چقدر داستانم آبکی شده بود و چقدر در همه چیز ضعف داشت. :))) به قول دوستی فقط عین داستان بود.  آره متاسفانه خیلی اعتمادبنفسم زیاد بود اوایل و فکر کنم توی وبلاگ هم گذاشته بودمش.😂


نسرین: یادم نیست چرا🧐


آقاگل: بهتر😁 ان‌شالله که نذاشته باشمش اصلا.


نسرین: اگر حرف باقی مانده‌ای راجع به کتاب داری می‌شنویم.


آقاگل: یه کمی هم نقدش کنیم؟ خوش‌ خوشانش نشه؟ :))


نسرین: حتما😂


آقاگل: داشتم به این فکر می‌کردم که داستان کوتاه خیلی جای زیاده‌گویی نیست. هنر نویسنده در اینه که فضا و شخصیت رو برای ما بسازه. اما گرفتار زیاده‌گویی هم نشه. از یک جایی به بعد این زیاده‌گویی‌ها درباره‌ی مکان داستان و درباره‌ی شخصیت دقیقا برعکس عمل می‌کنه و نه تنها جذابیتی برای خواننده نداره، که اون رو از داستان زده هم می‌کنه.

به نظرم سارا جهان‌آرای توی بعضی از داستان‌هاش گرفتار این زیاده‌گویی‌ها شده.


نسرین: می‌تونی بگی کدوم داستان‌ها بیشتر بوده این مورد؟


آقاگل: مثلا در داستان اول شاید می‌تونست فضا رو با جمله‌بندی‌های بهتر و به صورت مختصرتری بسازه. بخش‌هایی از متن رو می‌تونست حذف کنه بدون اینکه به اصل مطلب ضربه‌ای وارد بشه. چهار صفحه اول توی داستان معشوقه‌ی خط مونتاژ توصیف فضا و وضعیته. که لااقل با سلیقه‌ی من جور در نمیاد. توی داستان کوتاه به شخصه ترجیحم اینه که نویسنده از همون اول من رو بندازه توی دل داستان.


نسرین: اصولش اینه که در یک سوم اول داستان باید شروع شده باشه دیگه.


آقاگل: البته باز بگم این چیزی که میگم بخشیش سلیقه است واقعا. نویسنده داستان می‌تونه برگرده و بگه: به توچه؟ داستان خودم بود. تو دوست داری برو داستانت رو از نقطه اوج شروع کن:))


نسرین: ببین اگه واقع‌بینانه نگاه کنیم مقوله نقد یه جور داوریه و در داوری هشتاد درصد سلیقه حکم‌فرماست، لذا راحت باش، سارا از نقد به شدت استقبال می‌کنه.


آقاگل: به نظرم لااقل توی اون داستان می‌تونست گزیده‌تر جلو بره. این رو بذار کنار داستان قهرمان مطلق که در چند صفحه حرفش رو به بهترین شکل زده.


نسرین: من هم با طولانی شدن داستان معشوقه مشکل داشتم و کل داستان بر پایه روایت بود و این بیشتر اذیتم‌ می‌کرد.


آقاگل: یک چیز دیگه در ارتباط با این داستان تخریب کامل شخصیت مدیره. از هیچ چیزی برای تخریب مدیر کوتاه نمیاد و ازش یک تصویر کاملا سیاه ارائه میده که تا حدودی هم گرفتار کلیشه میشه. دیگه همین. حرف دیگه‌ای ندارم. اگر سوالی هست بگو تا جواب بدم.


نسرین: ببین به نظرم روال این قضیه منطقی بود. مدیری که میاد خندانه و خوش برخورده با کارگرها می‌گه می‌خنده و کم‌کم که درخواستش رو مطرح می‌کنه سقوط می‌کنه هم در ذهن خواننده هم دختر.


آقاگل: مدیر از همون اول داره به فضای شخصیتی دختر تعرض می‌کنه. حتی می‌ره سر کیفش. از فردا هم که شروع می‌کنه به گربه رو دم حجله کشتن. بعد هم که رفت و آمدها به فضای کارگاه و اتاقک دختر و دعوتش به یک فضای جدید و غیره و غیره.


نسرین: ممنونم بابت این یک ساعت و ربع ارزشمند. برای من گفتگوی دلچسبی بود امیدوارم مخاطبان بلاگردونم خوششون بیاد.


آقاگل: امیدوارم این طور باشه. ممنون بابت دعوت.




پی‌نوشت: به زودی اینجا به گفتگو دربارۀ فیلم«Live Twice Love Once» خواهیم پرداخت، اگر علاقمند بودید، شما هم فیلم را ببینید و در گفتگوی بلاگردون شرکت کنید.

۷ نظر ۲۱ موافق
طراح قالب : عرفان