مصاحبه با مریم(خورشید شب)

در ششمین مصاحبه با وبلاگ‌نویسان، به سراغ مریم از وبلاگ خورشید شب رفتیم که بارها و بارها با خوندن پست‌هاش لبخندی به لبامون اومده:)

در ادامه گفت‌وگوی جذاب ما با این بلاگر طناز که اتفاقا امروز تولدشه رو می‌تونید بخونید:) 

 

بلاگردون: مریم رو برای مخاطب‌هامون معرفی و توصیف کن.
مریم: مریم بلاگر محبوب و مردمی (((((: (به قول عارفه)
مریمم. اسمم‌ مریمه و صدام‌ می‌زنن مریم. البته خواهرم بهم می‌گه مَل‌مَل. به نظر بامزه میام ولی واقعا نیستم. یعنی زحمت می‌کشم برای بامزه بودن.
من علوم‌تربیتی خوندم. در واقع بیشتر به نظر می‌رسه علوم بی‌تربیتی خونده باشم. کرمانی هستم.

بلاگردون: برای من تعریف کردن بامزه‌ای:-)
مریم: از دوووور. خیلی دور به نظر میام.

بلاگردون: زندگی از دید مریم چه رنگیه؟
مریم: قهوه‌ای. جدیدا شکست عاطفی خوردم. حساب بانکیم ۲۴ هزار و ۵۰۰ هست و کلی هم قرض دارم. حقوقم رو هم ندادن. با همکارم کنتاکت دارم. گشنه هم هستم. پس زندگی قاعدتا نمی‌تونه رنگ خوبی برام  باشه. یکی از رنگ‌های تیره رو خودتون انتخاب کنید.

بلاگردون: تا حالا کسی بهت گفته خیلی بانمکی؟ در زندگی واقعی هم همین‌قدر طنازی؟
مریم: بهم نگفتن ولی معمولا آدم‌ها باهام خاطرات خنده‌دار و خُل‌گونه زیادی دارن. یعنی مثلا اینطوری هستن که یکی یه کاری میکنه می‌گن عه مثل مریم. یا دو سه باری بهم گفتن شبیه رامبد جوانم از لحاظ رفتاری. رفتارهای خل‌گونه. البته اون دیگه خیلی رد داده. من به خودم امیدوارترم.

بلاگردون: ولی باور کن این بانمک بودنت خیلی خوب و دوست داشتنیه :)
چرا و چطور وبلاگ‌نویس شدی؟
مریم: من کلا بچه ی ضد تکنولوژی بودم. نهایت استفاده‌م از تکنولوژی برداشتن کنترل تلویزیون و کم کردن صداش بود. اما داداشم‌ مریضش بود. مثلا اون زمان‌ها که اینترنت کارتی بود و باید به تلفن خونه وصل می‌شدیم ساعت‌ها می‌نشست و منتظر می‌موند. من خیلی دیر اومدم طرفش. به اصرار داداشم برام ایمیل ساخت و اولین وبلاگ مشترک رو با اون داشتم. سالهای ۸۹ و ۹۰ . گرافیست بود و حیطه کار وبلاگ در همین حد بود. سال ۹۱ اولین وبلاگ شخصی رو زدم. همین خورشید شب که سلام کرده بهتون. اسمش هم همین بود از اول. سال ۹۲ تا ۹۵ عملا نادیده گرفته می‌شد و مورد بی‌مهری از طرف من قرار می‌گرفت. دیگه ۹۵ از دانشگاه که بدون هیچ اعتماد به نفس و هیچ سوادی فارغ‌التحصیل شدم تنها راه نجاتم از افسردگی وبلاگ بود.

بلاگردون: چرا خورشید شب؟
مریم: نمی‌دونم. احتمالا خودم رو خورشیدی می‌دیدم در میان انبوهی از تاریکی :)))

بلاگردون: چه قشنگ😁
مریم: جدی می‌گم. بارها به خودم گفتم چرا خورشید شب؟ و به جوابی نرسیدم.

بلاگردون: معین چرا انقدر پررنگه تو وبلاگت؟
مریم: خیلی دوست خوبیه. همیشه تو بی‌پولی به دادم رسیده. تازه ماشین هم داره. همش منو می‌رسوند. عارفه و زهره هم پررنگن.

بلاگردون: خانواده‌ت وبلاگت رو می‌خونن؟
مریم: خانواده‌م می‌دونن وبلاگ دارم ولی تاحالا نه. داداش و دختر عمه‌م تا یه سالی می‌خوندن. آدرس رو عوض کردم. امیدوارم گمم کرده باشن. البته عارفه دختر خاله‌م هست.

بلاگردون: پررنگ‌ترین آدم زندگیت کیه؟
مریم: خاله‌م.

بلاگردون:تا حالا عاشق شدی؟
مریم: بارهااا به دفعاااات.
شوخی کردم. اره ۱۶ سالگیم. واقعی بود ها. بعد از اون نه. این آخریه مشکوک بود ولی فکر نکنم عشق بود. به نظر میاد از این لحظات زودگذر بوده بیشتر.

بلاگردون: ۱۶ سالگی؟
مریم: آره تا ۲۲ سالگی ادامه داشت.

بلاگردون: نظرت در مورد ازدواج وبلاگی چیه؟
مریم: نظری ندارم.

بلاگردون: خیلی پاسخ کوبنده‌ای بود😁
مریم: تاحالا راجع بهش فکر نکردم آخه.

بلاگردون: زندگی مستقل چه چالش‌هایی برات داشته؟
مریم: در شیشه ترشی رو اگه نتونی باز کنی باید عطاش رو به لقاش ببخشی. همیشه آشغال‌ها رو خودت باید ببری بیرون. اگه‌ نون تموم کنی اون کسی که باید بره نون بخره خودتی. اگه یه سوسک محترم وسط آشپزخونه ببینی خودت باید یه نفس عمیق بکشی و بعد از ۱۰۰ بار گفتن ذکر "مریم تو می‌تونی" بهش حمله کنی. بایدهای این شکلی زیادی داره. بقیه‌ش خوبه.

بلاگردون: اتفاقی بوده که زندگیت رو به دو بخش قبل و بعد تقسیم کرده باشه؟
مریم: دماغم. قبل از دماغ. بعد از دماغ.

بلاگردون: :)))
کجای زندگیت یه نفس عمیق کشیدی و گفتی آخیش؟
مریم: هر وقت پیامک حقوقم اومده :))
بابا خیلی زندگی کارمندیِ کسل کننده‌ی مزخرفی دارم.

بلاگردون: کی از خودت راضی بودی؟
مریم: هر وقت ابروهام رو خوب برداشتم و گند نزدم توشون.

بلاگردون: هنوز هم دوست داری پسر باشی؟
مریم: اره بابا.

بلاگردون: دیدت نسبت به بزرگ شدن چطوریه که میگی شدیدا در برابرش مقاومت می‌کنی؟
مریم: هر چه بزرگ‌تر شدم تجربه‌های دردناک بیشتر تجربه کردم. برای همین دیگه دلم‌ تجربه دردناک نمی‌خواد.

بلاگردون: وبلاگت کجای زندگیته؟ تا حالا به بستن و رفتن فکر کردی؟
مریم: عموما آدم خراب کردن خاطرات نیستم. برام عزیز و محترم هستن. از سال ۹۲ که رهاش کردم‌ تا ۹۵ هیچ وقت به این فکر نبودم ببندم. خودم رو حذف کردم. هر وقت از فضای مجازی خسته می‌شم خودم رو حذف می‌کنم نه صفحه‌هاتم رو. دوسشون دارم. و احتمالا هیچ وقت هیچ صفحه‌ای رو نبندم.
وبلاگم از تمام صفحه‌های مجازیم برام عزیزتره. چون خیلی خودمم. خود سانسوری نکردم و واقعا یه نسخه‌ی درست از مریمه.

بلاگردون: چقدر خوبه که خودسانسوری نکردی و فکر کنم اولین کسی هستی که چنین چیزی گفته :)
مریم: شاید چون کسی نیست که منو بشناسه. آخه صفحه‌ی اینستاگرامم پر از سانسوره.

بلاگردون: همین هم شهامت می‌خواد واقعا.
نگران نیستی بابت اینکه خودسانسوری نکردی؟
درواقع نگران اینکه کلی آدم که نمی‌شناسی‌شون خیلی چیزها در موردت بدونن؟
مریم: چرا. یه وقت‌هایی فکرشو می‌کنم ولی خیلی خوشحالم که جسارت اینو داشتم حداقل یک جا خودم باشم. نه عموما چیزهایی رو می‌گم که می‌خوام بگم. قطعا مریم لایه‌های پنهانی و کلی خاطرات و تجربه‌هایی داره که هیچ کس ازشون خبر نداره. من در اینستاگرام کلوز فرند ندارم. یا یک چیزی رو می‌خوام بگم یا نمی‌خوام بگم. اگه بخوام بگم خانواده و دوست و غریبه برام فرق نمی‌کنه. نخوام بگم باز هم همینطوره. تو اینستاگرام‌ خودسانسوری می‌کنم چون که با ری‌اکشن‌های خوبی از طرف خونواده و آشناها روبرو نشدم. برای امینت روانی و آرامش خودم هست در واقع‌.

بلاگردون: چی تو وبلاگ موندگارت کرده؟
مریم: می‌دونی وبلاگ برام اصیله. درسته جذابیت کافی و لازم رو نداره برای کشوندن آدم‌ها به اینجا اما اصالت داره، انگار یک ارتباط واقعی بین آدم‌هاش وجود داره‌. مثل یک گوشه امن برام می‌مونه و همینطور دوست‌های خوبی بهم هدیه داده.

بلاگردون: تا حالا دیدار وبلاگی داشتی؟
مریم: بله داشتم. فروردین ۹۷ و نمایشگاه کتاب ۹۸.

بلاگردون: خب کیا رو دیدی؟
مریم: سمیرا(بهارنارنج)، خورشید، عارفه، خانم دایناسور، امین هاشمی، امید ظریفی، چند نفر دیگه هم بودن.

بلاگردون: دوست داری کی‌ها رو از نزدیک ببینی؟
مریم: دلم می‌خواد بوشهر بیام. تورو ببینم. بعد هم برم‌ تبریز. 

بلاگردون: حس می‌کنم تو رودربایستی موندی 🤣
مریم: حس به جایی بود. من خیلی شهرت رو دوست دارم.

بلاگردون: به خاطر احسان عبدی‌پور؟
مریم: دقیقا.

بلاگردون: اگه بخوای بلاگرها رو به موندن ترغیب کنی یا کسی رو به بلاگر شدن دعوت کنی چی میگی؟ 
مریم: تاحالا راجع بهش فکر نکردم. می‌گم بیایین، جای خوبیه. نروید، جای خوبی بود.

بلاگردون: خب قبل از اینکه حرف آخر رو بخوایم بپرسیم سوالی بود که دوست داشته باشی ازت بپرسیم؟
مریم: نه.‌ دلم می‌خواد یه سوال از شما بپرسم ولی از عارفه می‌ترسم.

بلاگردون: بپرس بپرس :)) بین خودمون می‌مونه اصلا 😁
مریم: چرا خورشید شب؟

بلاگردون: ما می‌خواستیم از بلاگرها با قلم‌ها و نوع نوشته‌های مختلف مصاحبه کنیم و تو رو هم من پیشنهاد دادم چون حس کردم خیلی مصاحبه‌ی خوبی میشه :)
خلاصه که دوستت داشتیم و داریم و از خوندن وبلاگت حس خوبی پیدا می‌کنیم :)
مریم: چه زیبا!

بلاگردون: و حرف آخر؟
مریم: بچه‌ها زندگی کردن سخته و به خودی خودش زحمت داره. درسته هیچ کدوم از غم‌ها و دلتنگی‌های ما کشنده نیستن اما زندگی کردن و کنار اومدن با همه‌ی این‌ها زحمت داره و به اندازه کافی اوضاع اقتصادی و فضای مملکت بد و ناامیدکننده هست اما من می.گم حداقل برای لحظات زودگذر و شادی‌های لحظه‌ای بجنگید. مسیر زندگی ما رو خانواده‌هامون مشخص می‌کنند در اکثر مواقع. اما بیاین حداقل چطور طی کردن این مسیر به انتخاب خودمون باشه. از جزئیات می‌گم. در‌ جزئیات زندگی‌تون بشورید. نه بر علیه ج.ا. چون که می‌میرید. بلکه بشورید بر علیه خانواده‌هاتون. اگه تونستید در کلیات از دخالت‌های بی موردشون جلوگیری کنید که خوش به حالتون. ولی یادتون باشه امید معجزه ز دیوار نیست. ما که دیواریم. خداروشکر رونده هم که نیستیم اما حداقل اوضاع رو برای خودمون قابل تحمل‌تر کنیم. به عقیده شخصی گناه پیچوندن مامان و بابا از محب علی(ع) برداشته شده. پس‌ با خیال راحت تجربه کنید و مامان و باباهاتون رو بپیچونید. و تَکرار کنید هیشکی مالک شما نیست. 
(عبایش را جمع می‌کند و از منبر پایین می‌آید.)

بلاگردون: مریم خیلی ممنونیم که دعوتمون رو قبول کردی و باهامون مصاحبه کردی و ایضا شب خوبی رو برامون ساختی ❤

۲۴ نظر ۲۹ موافق
سیده فرفره!
۱۰ دی ۱۶:۳۱

چقدر خووب بود😍😁😂😂

خیلی خندیدم بعضی جاها رو واقعا..

چقدر مصاحبه پر انرژی و جذابی بود

و بشدت از حرف آخر هم خوشم اومد👏🏻 دمتون گرم

 

پ.ن : کیه که وسط کلاسش بیاد وبلاگ و هم بخونه و هم کامنت بذاره و تازه به استاد هم گوش بده😁

پاسخ :

خداروشکر که اینقدر دوست داشتی:)
ما هم از مریم بابت جذاب کردن مصاحبه تشکر می‌کنیم:)

ب.ن: پس دم شما گرمD: 
امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ
۱۰ دی ۱۸:۲۹

ای خدا 😁😁

از دست تو مریم

که شبیه هیچکس نیستی

 

مصاحبه عالی بود👌👌

پاسخ :

:))

ممنون از نظر لطفتون. خوشحالیم که دوست داشتین:)
بهارنارنج :)
۱۰ دی ۱۸:۳۴

میخوام بگم خیلی خوشحالم که اونروز جلو سینما دیدمت خوشحال ترم هر از چند گاهی زنگ میزنی و فاز زبان میگیری و صداتو میشنوم

پاسخ :


خوش به حالت واقعاD:
مریم بانو
۱۰ دی ۲۰:۲۶

دقت کردین ازوقتی پراید خریده چقدر مفهومی حرف میزنه مریم؟:))

 

 

پاسخ :

از آپشن‌های پراید محسوب میشه؟ :)))
مریم بانو
۱۰ دی ۲۰:۳۸

پیرو نظر قبلیم باید بگم باورنکنین که میگه پول ندارم!!

 

این فیلمارو درمیاره که خرج نکنه پیش دوستاش :))

 

دست اورد همین بازی کثیفش یه پرایده:)))

 

مریم جان جداازشوخی تولدت مبارک، ان شاالله لبت خندون باشه همیشه

 

و جیبتم پرپول:)

 

 

پاسخ :

تازه سر پست آخرش طلب گلریزان کرده بود برای خرید ماشین ظرفشوییD: 
یه جماعتی رو گمراه کرده پس:))

ما هم براش یه حساب پر از پول آرزو می‌کنیم که با دلخوشی خالیش کنه:) و هم‌چنین برای شما:)
‌‌ Mobina
۱۰ دی ۲۰:۴۸

تولدشون مبارک 😍🥳🎊🎉

پاسخ :

مبارکش باشه:)
یاسمن گلی:)
۱۰ دی ۲۱:۵۶

چقدر مصاحبه ی خوبی بود:)

ایشالا مریم جان همیشه دلشون شاد باشه ^_^

پاسخ :

ممنون از نظر لطفت یاسمن گلی عزیز:)
ان‌شاالله که دل شما هم شاد باشه:)
نسرین ⠀
۱۰ دی ۲۳:۰۶

مریم خنده‌رو و نمک هشتاد درصد، مهربون با قلبی به وسعت دنیا، کول‌ترین و فان‌ترین و دلبر‌ترین وبلاگ‌نویس کهکشان، تولدت مبارک. امیدوارم در کنار معین روزهای خوشی رو‌ در ۲۶ سالگی تجربه کنی. سلام منو به باقر برسون.
دوست دارم هوارتا

پاسخ :

چه تبریک قشنگ و تو دل برویی:)
مبارک مریم باشه:)
مانا .
۱۰ دی ۲۳:۰۷

چه مصاحبه خوبی :) خسته نباشید

تولدشون هم مبارک باشه

پاسخ :

ممنون از نظر لطفت مانای عزیز:) سلامت باشی.

گلاویژ ...
۱۰ دی ۲۳:۳۲

تولدت خیلی مبارک مریم:)

آدرس اون آسانسور کذایی هم طلبت، فکر نکن یادم رفته:دی

پاسخ :

خیلی خیلی مبارک:)
به تو هم آدرسش رو نداد نه؟:)
soofi ae
۱۱ دی ۰۸:۳۰

عهه خب انقدبامزززه بود:)))

چطورمیگی بامزه نیستم؛)تولدتم مبارک✌

پاسخ :

جدی آخه چقددد تواضع، چقددد شکست نفسی:)))
مبارک مبارک:))
یاسمن مجیدی
۱۱ دی ۰۹:۵۹

چه بامزه بود این مصاحبه

و چه هدیه تولد خوبی شد براش

پاسخ :

بامزگی از مریمه:))
امیدوارم هدایای شگفت‌انگیزتری نصیبش شده باشه دیروز:)
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۱ دی ۱۰:۵۲

کاش امثال ایشون بیش‌تر شن این حوالی :))

تولدشم مبارکمون باشه :)

پاسخ :

کاش دستگاه تکثیر مریم رو اختراع کنن، جدا چیکار می‌کنن این دانشمندا:)
واقعا مبارک همه‌مون:))
.ک. .ن.
۱۱ دی ۱۲:۱۶

به به👏🏻

پاسخ :

به مصاحبه یا تولد؟:)
فرشته ...
۱۱ دی ۱۸:۳۳

تولدت مبارک رفیق قشنگ ^_^

ایشالا به تمام خواسته‌های زیبات برسی *_*

مرسی که انقدر صادقی و گفتی که بخاطر ما نمیای بوشهر بلکه بخاطر احسان‌ عبدی‌پوره :D

 

 

 

 

 

پاسخ :

ان‌شاءالله ان‌شاءالله:))
دیدی چه راحت ما ر‌و فروخت؟:)) بوشهر مگه بدون ما صفا هم داره اصلا؟:)
فاطمه .‌‌
۱۱ دی ۲۱:۲۷

چه مصاحبه‌ی خوبی. دم همگی‌تون گرم.

مریم کرمونی قشنگ و پرانرژی، تولدت مبارک :) 

 

پاسخ :

دم خودت گرم که این مصاحبه رو خوندی:)
مبارک همه‌مون:)
مریــــ ـــــم
۱۱ دی ۲۲:۱۲

به من که خیلی شب مصاحبه خوش گذشت و بچه‌های بلاگردون‌ ممنونم ازتون بخاطر حس خوبی که به من دادید. ماچ بهتون.

بهارنارنج عزیزم بیا بغلم :*

مریم بانو متشکرم. احتمالا رابطه‌ی مستقیمی دارن با همدیگه.

تشکر به توان۷ برای ام شهرآشوب قشنگم، مبینا، یاسمن، مانا، سیده فرفره و ک.ن

سیمرغ بلورین بهترین تبریک این ۲۶ سال می‌رسه به نسرین از تبریز :)))))
من خیلی با تبریکت حال کردم دخترجون. ماچ بهت :*

ممنونم گلاویژ، برات لوکیشن می‌فرستم جنازه تحویل می گیرم...

سوفی جان از دووور، خیلی دور :)))

خانم هدیه مجیدی راست گفت. دم‌شما گرم بچه‌ها. واقعا هدیه شگفت انگیز و باحالی شد. بسیار دوسش می‌دارم.

ممنونم به توان ۲ برای فاطمه و آقا یا خانم هیچ

خیلی ممنونم فرشته. احسان جون که بوشهر نیست حالا. من بیام پیش خودتونم.


و در آخر تشکر می کنم از همه‌ی شما‌ که این مصاحبه رو خوندید و بچه های بلاگردون که زحمتش رو کشیدن. همینطور از این تریبون می‌خوام استفاده کنم و تشکر کنم از‌ مامان و بابام که من رو به دنیا آوردن، رئیسم که پول بهم می‌ده و صاحبخونه‌ام که خونه. و همینطور فروشگاه های زنجیره ای رفاه که همیشه همه چی دارن. با تشکر‌

پاسخ :

به ما هم خیلی خوش گذشت، ماچ به خودت:**

زحمت چیه، ما که خیلی لذت بردیم، امیدواریم همیشه شاد و سلامت و موفق باشی و دماغتم حسابی چاق باشه:دی
و از همه مهم‌تر پایان بیست و شش سالگی آدم خوشحال‌تری باشی:)
مسافر
۱۲ دی ۰۱:۲۵

گل ریزون انجام بدین شدیدا لازم داره

حساب بانکیش از جیب خیلی ها پر تره  ( ایهام  کنایه . پیدا کن نارنگی فروش رو )

گل ریزون دو هم لازم داره :-?

ادم  های طناز تر غم انگیز تر ن . قلب کبد مغز ارباب ریسه شون  چک کنید پر از تلاتم 

تولد بازم تبریک میگم  طناز بانو ( تنها طناز وب لاک )

پاسخ :

نه بابا اینا همه فیلمشه، از پشت صحنه می‌گن پراید داره پراااااید:))))
امیدوارم تلاطم زندگی مریم ناچیز و دلش همیشه شاد باشه:)
تولدش مبارک:)
هلما ...
۱۲ دی ۰۲:۱۷

مریم واقعا جذاب و شیرینه، میشه ساعتها باهاش حرف زد و بلند بلند خندید و مرور زمان رو متوجه نشد. :) 

پاسخ :

دقیقا همینه، به‌ نظرم تو زندگی هر آدمی باید یه مریم باشه وگرنه سه هیچ عقبه:)
.ک. .ن.
۱۲ دی ۱۱:۳۷

هردو :)

پاسخ :

خوبه خوبه، می‌پذیریم:)
حامد سپهر
۱۲ دی ۱۶:۰۷

خندوندن آدما تو این اوضاع اقتصادی کرونایی کار راحتی نیست ممنونیم از مریم خانوم که هر وقت میریم به وبلاگش با لبخند میاییم بیرون:)

ممنون از بچه‌های بلاگردون

پاسخ :

کاش همون اندازه که بقیه رو می‌خندونن خودشونم همیشه خندان و شاد باشن:)
ممنون از شما که این مصاحبه رو خوندید:)
MIS _REIHANE
۱۳ دی ۱۹:۲۴

اینایی که معرفی میکنی رو کلا نمیشناسم.

فقط اووکادو رو میشناختم.

داشتم همینجوری مکالمه رو میخوندم هی این ب اون میگفت با مزه اون ب این میگفت بامزه چشام داشت بسته میشد دیه خستم شده بود یهویی اسم احسان عبدی پور رو شنیدم.برقم گرفت.

خوبه.خوبه.خوبه که احسان اینجا هست.یادش.بوی نوشته هاش.

خوبه.

پاسخ :

معرفی بلاگ‌گردون منظورته یا بچه‌هایی که باهاشون مصاحبه می‌کنیم؟:) و اینکه نمی‌شناسی خوبه یا بد؟:)
ای بابا چرا چشمات رو می‌خواستی ببندی؟ فوقش می‌پریدی وسط مصاحبه می‌گفتی بامزگی از خودمه اصلا:))
آه ریحانهT_T واقعا احسان خیلی خوبه، چه خوبه که هم‌دوره‌ی ماست وگرنه دلمون به چی خوش بود دیگه...
لادن --
۱۳ دی ۲۲:۵۳

ماشالله بلاگردون فعال شده. من فرصت نداشتم این پست رو به موقع بخونم ولی تا دیرتر نشده نظرم رو بنویسم.

مریم جان تولدت مبارک. امیدوارم همیشه همین انرژی و حس خوبی که ما از تو گرفتیم رو توی زندگیت داشته باشی. خیلی خیلی هم بیشترش ؛)

 

دم بلاگردون هم گرم با این گفت‌وگوی جذاب.

پاسخ :

حضور و کامنتای بلاگرایی امثال شماست که دلگرم و فعالمون می‌کنه*_*
تولدش مبارک و امیدوارم آرزوی قشنگی که براش کردی محقق بشه توی زندگی‌اش:)

دم شما گرم که پستای ما رو از دست نمی‌دی و همیشه می‌خونی:)
MIS _REIHANE
۱۵ دی ۱۴:۴۴

این انسان هایی رو ک باهاشون مصاحبه میکنی رو نمیشناسم.

ولی اکثرا اونارو میشناسن.

قبلنا هم که خیلی بیشتر انتراکشن داشتم با بقیه وبلاگا و کامنت میزاشتم هم این دوستان رو نمیشناختم.

خوبه یا بد؟

نمیدونم.حسشون جدیده دیگه.چون اگه اونایی که من میشناسم رو باهاشون مصاحبه بزاری احتمالا لحنشون برام اشناست و جواب پرسش هاتو میتونم از پیش حدس بزنم.ولی این ادمای جدید رو نه.

اره واقعا.(((:

پاسخ :

آممم نمی‌دونم برای تو خوبه یا بده:) ولی خب معمولا برای من جالبه آشنایی با وبلاگ‌های تازه:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفان