بلاگردون امروز به مناسبت تولد یک آبانی با پست ویژه اومده، کسی که قلمش مزهی خرما میده و دلش بوی دریا ؛ بلاگری که برای خیلی از شماها نام آشناست. این پست به قلم تعدادی از بلاگرها نوشته شده، متولد عزیزمون خودش باید بخونه و تکتک تشخیص بده که هر متن نوشته کیه:)
گلاویژ جانم...
رفیقِ متولد قلبِ زرد پاییز ...
به دنیا آمدنت را که شادمانه با قلبهایمان عجین شده را به اندازه تمام برگهای زرد و نارنجی آذین بسته درختان تبریک میگویم.
دوستت دارم رفیقجان:)
من همانم که دید ولی دیده نشد :))
هنوز هم میگم.. من هستم گلاویژ، من رو ببین.. من رو ببین :( ♡
امضا یک ولیعهد
○○○☆○○○
گِلاویژِ مهربون، از همون روزی که دو ساعت با یه بنده خدایی منتظر من موندید و حرف کم نیاوردید فهمیدم که تو یک وبلاگنویس کار کشتهای، حقیقتا دوستی با تو برام خیلی خوشاینده. تولدت مبارک تو و من و اون صاحب کافهای که فکر کنم دیگه هیچوقت اون آدم سابق نشد.
○○○☆○○○
آه تسنیم کوچک، مهربون، دل گُنده، رفیقِ یه رنگ و بی پروا، صاحب کلکسیون اعظم گیفهای جدید؛ چه خوب که چنین روزی دنیا اومدی نه نه شاید هم چنین شبی؟! نافت رو که صد در صد شب بریدن، خلاصه که دنیا اومدی تا بشی دوست قشنگِ ما. فرصت رو مغتنم شمرده و بخاطر علاقهمندتر کردنم برای خوندن کتابهای کودک و نوجوان ازت تشکر میکنم.
تولدت مبارک :)
○○○☆○○○
چند روزیست میان کلماتت غوطهورم. مات و مبهوت به بازی واژهها نگاه میکنم و به تو فکر میکنم، به قامت ظریف و نحیفت و به قلمی که داری رشک میبرم. به جادوی میان تو، زن و مرد فکر میکنم، به این همه قصهای که در اطرافت جریان دارد.
تو عجیب بوی دریا میدهی، شبیهی به دریا، به صبحهای دلانگیزش به وقت طلوع و به شبهای پر خروشش وقت غروب. مثل دریایی، گاه ملتهب و پر هیاهو و گاه خاموش و متفکر.
تو همانی که به شبها جان دوباره بخشیدهای و زندگی در نبض تو گویی تندتر میزند.
بودنت مبارکمان باشد.
○○○☆○○○
ای تویی که خودتم مثل اسمت خاص و خواستنی هستی، ای گِلاویژ، زادروزت مبارکمون باشه :)
○○○☆○○○
خیلی وقت نیست که باهات آشنا شدم و به این خاطر همصحبت شدنمون و شناختمون از هم کمه. اما آشنایی با تو و و بلاگت از اون اتفاقهای خوبی بود که بلاگردون باعثش شد:-)
توی همین مدت کم و طی چندتا مکالمه و همصحبتی هم باهات خندیدم. لحن صدات رو توی ویسها دوست دارم و اعتراف میکنم توی ویسها به نظر خیلی جدی میایD:
یه هدیه از طاقچه رو مدیونتم:) و با این حال دست خالی اومدم تولدت رو تبریک بگم با کلی آرزوی خوب و حال خوب. برسی به آرزوهای قشنگت:-)
○○○☆○○○
گلاویژ گیان
له دایک بوونت پیروز
تمنت دریژ
○○○☆○○○
تسنیم جان!
درسته که هیچوقت فرصت نشد با هم بریم اسکله و قدم بزنیم اما میتونم تصور کنم که نشستن روی سنگها، دیدن موج دریا و شنیدن صدای آب با تو، تو یه روز خنک پاییزی چقدر میتونه دلچسب باشه :)
خیلی فکر کردم که برای تولدت چه هدیهای بهت بدم، آخرش به این نتیجه رسیدم که بهترین هدیه همون عضویت توی اکیپه :دی
نگاهت همیشه خیره به کنتور برق، لبهات همیشه خندون، دلت همیشه شاد و تولدت همیشه مبارک رفیق آبانی قشنگم :)
○○○☆○○○
ناخودآگاه با فکر کردن به تو، کلمهٔ «جنوبی» به ذهنم میآید؛ تو که تمام رنگهای جاری در کلامت، با آبی دریا و نور گرم خورشید و غوغای امواج درآمیخته.
حرفم را با اشاره به چهره و لهجهات اثبات میکنم؛ با روح صبور و پرتلاشت، یا با خونگرم و ماجراجو بودنت. تو همیشه داستانهایی برای تعریف کردن داری که گویی از خاک جوشیدهاند. عجیب این که تو اینهمه با آن آب و خاک عجینی.
درخشش تو در این دنیای گمشده در غبار و هیاهو، دلیلی است برای دوست داشتن دنیا.
○○○☆○○○
تسنیم عزیز، میخواستم یادداشتم را اینطور شروع کنم که «بوی خرچنگ میدهی دختر!» اما فکر کردم که احتمالا چندان جملهی درخشانی از آب در نمیآید، از طرفی هم اصرار داشتم که حتما خرچنگی جایی میان کلماتم باشد، چون میدانم که خرچنگها را دوست داری و آبیهایشان را بیشتر.
فکر میکنم تا همیشه تسنیم برای من همراه با نسیم شورمزهی دریای جنوب باشد، و صدای موتور قایقها و هیاهوی اسکلهای که تا به حال ندیدهام، و عطر آرامشبخش اسطوخودوس.
خداحافظ، و ممنون بابت آنهمه ماهی.