مصاحبه با بلوط نویسنده وبلاگ ...

سلام:)

امشب می‌خواهیم شما رو مهمون یک مصاحبه‌ جذاب و خوندنی بکنیم. گپ و گفتی با بلوط عزیز نویسنده وبلاگ ... . اشتباه نکنید اسم وبلاگش سه تا نقطه است:)

وبلاگ‌نویس بی‌حاشیه و خوش مشربی که مخاطبان خاص خودش رو داره.

امیدواریم از خوندن این مصاحبه لذت ببرین.



بلاگردون: از بلوط برامون بگو. مطمئنم مخاطب‌ها دوست دارن بیشتر باهات آشنا بشن:)

بلوط: خب من ۲۸سالمه، معماری خوندم، از تیر ۹۱ شروع کردم به وبلاگ نوشتن و حالا هم اینجا در خدمت شمام.


بلاگردون: چی شد که وبلاگ‌نویس شدی؟

بلوط: راستش اینکه چطور به وبلاگ‌خونی رسیدم رو خاطرم نیست، ولی یه وبلاگ بود با نویسندگی سعیده نامی که شعر و نثر منتشر می‌کرد. و من بداهه توی کامنت‌ها براش در ادامه‌ی مطلبش می‌نوشتم. کم‌کم تشویقم کرد که آدرس خودم رو داشته باشم و وبلاگ بسازم. اینجوری شد که دل گفته‌های تنهایی (اولین وبلاگم) شکل گرفت.


بلاگردون: دستش درد نکنه:) تا حالا چندتا وبلاگ داشتی؟

بلوط: سه تا توی بلاگفا و دوتا هم توی بیان که تغییر آدرس دادم.


بلاگردون: خودت هم تا حالا کسی رو به وبلاگ‌نویسی تشویق کردی؟

بلوط: آره اتفاقا، چون با تجربه‌ای که خودم گرفتم از این محیط، می‌دونم که خوشایند و دلپذیره. ولی خب اغلب با این توجیه که نوشتن سخته یا نمی‌دونم از کجا شروع کنم و از چی بنویسم، رومو زمین زدن.


بلاگردون: چه بد! از دنیای واقعی چند نفر می‌دونن وبلاگ داری و وبلاگت رو می‌خونن؟

بلوط: دوستان و خانواده در جریان نوشتنم توی وبلاگ هستن ولی هیچ کدوم مخاطب نیستن. سعی کردم جدا نگه دارم این دو فضا رو از هم.


بلاگردون: چرا اسم وبلاگت ...  است؟

بلوط: راستش این سری نمی‌دونستم روی چه کلمه‌ای تمرکز کنم تا گویای چیزی باشه که می‌خوام، واسه همین با گذاشتن سه نقطه و جای خالی، عنوان رو یه جورایی باز گذاشتم. فکر می‌کنم اون یه خط توضیح زیر سه نقطه مفهوم رو می‌رسونه که زندگی مثل یه آونگ مدام در نوسان و پس و پیش رفتنه.


بلاگردون: می‌تونی اسم وبلاگ‌های قبلیت رو بگی؟

بلوط: آره حتما. دل گفته‌های تنهایی، حرف‌هایی که از دل سر می‌روند (که توی بلاگفا و بیان مشترک بود)، سایه‌ی سفید و این آخری.


بلاگردون: چرا کامنت‌ها بسته است؟ از اول کامنت‌ها رو می‌بستی؟

بلوط: نه این رویه‌ای هست که بعد از یه مدت بهش خو گرفتم. راستش به دو دلیل: اول اینکه یه جورایی انتظار داشتم اوایل که برای همه‌ی پست‌ها بازخورد بگیرم. گاهی اون میزان حساسیتی که خودم روی متن داشتم، واسه مخاطب ایجاد نمی‌شد و این اذیتم می‌کرد و دومین دلیل برای اینکه یه سری از پست‌ها صرفا ابراز و اظهاری بودن و فکر و حس اون لحظه، نمی‌خواستم الزامی برای مخاطب باشه تا پاسخی بده. برای همین کامنت پست‌ها رو بستم. ولی پل ارتباطی برقراره.


بلاگردون: به یادموندنی‌ترین بازخوردی که از مخاطب‌هات داشتی چی بود؟

بلوط: کامنت‌هایی که در جواب دو پست گرفتم که خواسته بودم مخاطبا نظر و تصور و برداشت‌شون رو از بلوط برام بنویسن.


بلاگردون: به نظرت مرز دوستی‌های وبلاگی و دوستی‌های فضای حقیقی رو چه چیزی مشخص می‌کنه؟ یعنی از چه نقطه‌ای به بعد دوست نداری دوستی‌های وبلاگیت بیشتر بشن؟

بلوط: یه کم متضاده حسم در موردش. واقعیت اینه که خیلی وقت‌ها دوس داشتم بیش‌تر از یه مدیا و فضای مجازی با بعضی از بلاگرا صمیمی بشم ولی نشده. چون به قول یکی از دوستان آدمی‌ام که سخت ارتباط می‌گیره. از یه طرف هم اون جادوی پشت کلمات بودن از بین میره وقتی یکی رو ملاقات می‌کنی. حس می‌کنم نوشتن بعد دیدارهای واقعی، دیگه مثل قبل نمی‌شه. حداقلش تصور من اینه.


بلاگردون: پس با کسی از وبلاگ‌نویس‌ها رفاقتی فراتر از وبلاگ نداری؟

بلوط: قبلا چرا، با چند نفری در تماس بودم. ولی الان نه.


بلاگردون: معیار شخصیت برای خوندن و دنبال‌کردن وبلاگ‌ها چیه؟

بلوط: من روی قالب وبلاگ‌ها هم حساسمD: ولی از نظر محتوا نویسنده‌هایی رو دنبال می‌کنم که بتونم درک‌شون کنم، ازشون یاد بگیرم و حس خوبی بهم بده ایده و نوشته‌هاشون.


بلاگردون: زیبایی بصری هم مهمهD: موافقم.

بلوط: آره واقعا.


بلاگردون: چی باعث می‌شه که تصمیم بگیری یک وبلاگ رو بخونی اما همیشه خواننده‌ی خاموشش باشی؟

بلوط: نمی‌دونم چطور بگم که منظورمو برسونم... اممم، گاهی حس می‌کنیم نیازی به بازخورد نیست. گاهی دلم می‌خواد چیزی رو مطرح کنم ولی به نظرم واجب نمیاد. نمی‌دونم. 


بلاگردون: من خودم گاهی شده کامنتی نوشتم، بعد فکر کردم خب که چی و پاکش کردم!

بلوط: آخ دقیقا می‌خواستم الان اضافه کنم وقتی اون "خب که چی" میاد وسط، همه چی از بین میره.


بلاگردون: خوندن وبلاگ‌ها و نوشتن وبلاگ چقدر و چطور توی زندگیت تاثیر داشت؟ اون چیزی که از نوشتن توی وبلاگ می‌خواستی رو به دست آوردی؟

بلوط: من از طریق وبلاگ وارد دنیای کتاب و کتاب‌خونی شدم. خیلی وقت‌ها که حس می‌کردم تنهام با خوندن نوشته‌های بقیه فهمیدم که اون حس و حال و احوال مختص من نبوده و نیست و خیلی‌هامون درگیرشیم. راهکارهای زیادی واسه چطور جنگیدن و کنار اومدن با زندگی یاد گرفتم و حقیقا دریچه‌ای رو به دنیاهای نو بود برام.


بلاگردون: حس مشترک اکثر وبلاگ‌نویس‌ها:)

بلوط: آره😍


بلاگردون: به بستن وبلاگت فکر کردی تا حالا؟ چرا؟

بلوط: به کرات. یه ایده‌ی مشترک شده بین همه‌مون به نظرم که وقتی می‌خوایم یه تغییری توی روزمره‌مون بدیم و شروع جدیدی داشته باشیم، اول همه وبلاگ‌هامون رو هدف می‌گیریم. انگار یه انتقام شخصیه.


بلاگردون: ما که نمی‌تونیم گذشته رو پاک کنیم یا از جایی که هستیم فرار کنیم. پس زورمون به وبلاگ می‌رسه.

بلوط: دقیقا.


بلاگردون: وقتی به آرشیو وبلاگت نگاه می‌کنیم شاهد روند منظمی در نوشتنت هستیم که در کمتر وبلاگی به چشم می‌خوره، تنها وقفه‌ای که توی وبلاگ‌نویسی داشتی برمی‌گرده به اواخر سال ۹۷، چی شد که دوماه اصلا ننوشتی؟

بلوط: جزو همون پاتک‌هایی بود که به خودم زدم😂


بلاگردون: 😂😂 خوبه که منجر به رفتن همیشگی نشده.

بلوط: ولی خب دووم نیاوردم و برگشتم. فهمیدم که نمی‌تونم دور بمونم از این خونه.


بلاگردون: خیلی خوب:)

بلوط: یه تعصب و تعلق خاطر ویژه‌ای بهش دارم که همیشه منو برمی‌گردونه.


بلاگردون:  به نوشتن با هویت واقعی فکر کردی؟

بلوط: آررره ولی سختمه. فکر نکنم از پسش بربیام.


بلاگردون: خدا رو چه دیدی شاید یه روز شد:)

بلوط: شاید، هیچ چیز غیرممکن نیست.


بلاگردون: یک بخش ماهنامه توی وبلاگت داری که من شخصا بابت داشتن این فعالیت‌ها در هر ماه به طور منظم بهت غبطه می‌خورم. از این بخش برامون بگو.

بلوط: شروعش به وبلاگای قبلی برمی‌گرده، عادت داشتم توی دو صفحه‌ی مجزا به اسم آپارات و کتابستان لیست خونده‌ها و دیده‌هامو به روز نگه دارم. ولی بعد از یکی از بلاگرا این ایده رو گرفتم که به تجربه‌های هر ماه تفکیکش کنم و توی صفحه‌ی اصلی منتشرش کنم.


بلاگردون: اگر بخوای از این مجموعه یک کتاب و یک فیلم بهمون پیشنهاد بدی، اون‌ها چی هستن؟

بلوط: سخت‌ترین کار ممکن... منو به این رنج محکوم نکن😭


بلاگردون: 😂😂 خب دوست داری بیشتر از یکی بهمون پیشنهاد بدهD: ما استقبال می‌کنیم.

بلوط: امروز دوتا کلیپ از میکس برترین مونولوگ‌های سینما دیدم تو یوتیوب.

خاطره‌ی دیالوگ‌های رابین ویلیامز توی "انجمن شاعران مرده" و "ویل هانتینگ نابغه" رو برام زنده کرد. بارها دیدم‌شون و می‌دونم که بازم پاشون می‌شینم.


بلاگردون: اولی رو دیدم. پس دومی رو میذارم توی برنامه‌م:)

بلوط: 😍

تضمینیه, لذتشو ببر. 

کتاب. اخیرا یه مجموعه‌ی داستان کوتاه از اریک امانویل اشمیت خوندم که هر چهارتاشم لذت‌بخش بود. "اسباب خوشبختی"


بلاگردون: ممنون بابت معرفی:)

چه اخلاق یا چه ویژگی در بقیه بیشتر از همه ناراحتت می‌کنه؟

بلوط: یادمه توکا یه پست با همین محوریت نوشت و من اتفاقا اونجا هم گفتم جواب دادن به این سوال تیغ دو لبه‌اس. چون خیلی وقتا چیزی که توی وجود خودمونه ولی از دیدمون پنهون، در بقیه تشخیص می‌دیم.

با این وجود من فکر کنم بی ملاحظگی آدما بیشتر از هرچیز آزارم می‌ده.


بلاگردون: درواقع نمود اون اخلاقی از خودمون رو که دوست نداریم در بقیه می‌بینیم؟

بلوط: آره، قضیه‌ی فرافکنی و نیمه‌ی تاریک وجود...


بلاگردون: یک اتفاق مهم توی زندگیت که خیلی برات برجسته باشه و تاثیر زیادی روی خودت و زندگیت گذاشته باشه؟

بلوط: من چرا حافظه‌ام پاک می‌شه در لحظه! الان مثل یه لوح سفید خیره به گوشی‌ام😁


بلاگردون: 😂😂 می‌خوای بگذریم تا اگر یادت افتاد بگی؟

بلوط: آره، بذار من با تاخیر جواب بدم اینو. نیاز به load شدن دارم. دارم فکر می‌کنم خب این یعنی هیچ هایلایتی نیست که نمیاد به خاطرم دیگه، از اون ور خیلی لحظه‌ها دارن میان جلو چشمم.


بلاگردون: خب گاهی فقط یه هُل دادن کوچیک هم تاثیر زیادی توی زندگیمون میذاره

بلوط: موافقم.

یافتمش😁


بلاگردون: خداروشکر😁 چیه؟

بلوط: وقتی کنکور قبول شدم دوتا گزینه پیش روم بود. برم طراحی داخلی یه شهر شمالی یا بمونم و مهندسی معماری بخونم. نرفتم و موندم. و کلا یه مسیر دیگه‌ای جز اون چه که فکر می‌کردم قراره بشه، برام رقم خورد. گاهی فکر می‌کنم پشیمونم از اینکه اون موقع ترسیدم و شجاعت به خرج ندادم واسه تجربه‌ی یه زندگی جدید و غریب با اون چه که عادتش رو داشتم. گاهی هم فکر می‌کنم اگه همه‌ی این زنجیره‌ها نبود، الان اینجایی که هستم و می‌تونم از خودم محکم و مطمئن دفاع کنم، نبودم.


بلاگردون: اره همین دوراهی‌ها و چندراهی‌ها که ما رو ملزم به تصمیم‌گیری می‌کنن خودشون تاثیر اساسی توی زندگیمون دارن.

اوایل امسال نوشتی که آشناییت با مث و رانر، از اتفاقات خوشایند امسالت بوده؛ یکم راجع بهشون توضیح می‌دی؟

بلوط: الان که گفتی دقیق یادم اومد کجا بودم که تصمیم گرفتم اون پست رو بنویسم. جزو همون آونگی‌ان که گاهی پس می‌ره و گاهی پیش. دو پله میای جلو فکر می‌کنی چیزی که می‌خواستی رو به دست آوردی و دیگه داریش. ولی نه. قراره با یه عقب‌گرد ناخواسته دوباره دستات خالی بشن.


بلاگردون: چه جالب:)

هنوز هم شعر میگی؟

بلوط: نه. انگار از دستش دادم. به غیر از چند هفته پیش که بعد مدت‌ها پیش اومد.


بلاگردون: پس از دستش ندادی:)

بلوط: امیدوارم...من اصلا با شعر شروع کردم. حسرتم بود که راحت بنویسم. نمی‌دونستم یه روز قراره حسرت قافیه‌ها رو بخورم. یه شعر از محمدعلی بهمنی بود که اوایل کنج وبلاگ.هام می‌ذاشتم: شاعر حسود هم که باشد، حریص نیست. نم شعری قانعش می‌کند.


بلاگردون: آره در بخش آرشیو دیدم. تو که می‌دونی در وجودت هست پس حتما می‌تونی دوباره زنده‌ش کنی:)

بلوط: اینکه می‌گن شعر خودش میاد واقعا درسته، خودش باید بخواد وگرنه به اجبار سرودنی نیست. امیدوارم که دوباره بخواد و بیاد.


بلاگردون: پس آرزو می‌کنیم برای تو هم بیاد:)

از کاکتوس‌هات چه خبر؟ :)

بلوط: 😂🤦‍♀️ یکی‌شون زنده موند. به واقع با چنگ و دندون ریسمان حیات رو چسبید و دووم آورد. یکم سوخته ولی زنده‌اس. دوتای دیگه خدابیامرز شدن.


بلاگردون: 😂😂😂اون یه دونه ثابت کرده مقاومه.

بلوط: آررره. جان سخت ۲ بود.


بلاگردون: اگر ازت بپرسن نفرین یا سعادت؟ هنوزم جوابت انتقامه؟

بلوط: خیلی آشناس. یه رفرنس می دی لطفا، می‌دونم خودم گفتم ولی فضای اون نوشته خاطرم نیست.


بلاگردون: سوال یکی از بچه‌ها بود که بعد از خوندن وبلاگت پرسیده.

بلوط: عه, یه چیزی تو این مایه‌ها داشتم. خب روحیه رو حفظ می‌کنیم...


بلاگردون: یادت اومد؟

بلوط: باید نگاه کنم، می‌گم اینو.


بلاگردون: بریم بعدی.

یک بار نوشته بودی که در شرح دادن خودت نابلدی، حالا بعد از یک سال می‌تونی چند ویژگی بارز خودت رو بگی؟ اون چه که به نظرت ویژگی خوبت محسوب میشه.

این سوال خودم بود اگر یادت نیست رفرنس میدم😁

بلوط: 😂👍🏻 می دونم از دست رفتم ولی به روم نیار.


بلاگردون: نه خب طبیعیه😅

حدود یک سال پیش فکر می‌کنم سر کلاس زبان قرار بود با مکالمه مخ چند نفر رو بزنید. و توی مکالمه قرار بود یه جورایی ویژگی‌های خوبتون رو بگین که طرف خوشش بیاد و قانع بشه.

صبر کن لینکش رو می‌تونم پیدا کنم.

بلوط: نه نه نیاز نیست. می‌دونم دقیقا چی بود قضیه.


بلاگردون: حله پس.

بلوط: مشکل من این بود که توی اون جلسه نمی‌تونستم خودم رو تحت یه عنوان مشخص معرفی کنم. چیزی که حالا می‌دونم و خیالم راحته بابتش اینه که لازم نیست کوه جابه‌جا کنی تا یه کار انجام شده محسوب بشه تو سابقه‌ات. بهم ثابت شد بهترین حال خوب کن خودم، خودمم.


بلاگردون: خیلی هم خوب:) میگن مگه خودت بودن چشه؟ خودت باش:)

بلوط: آدم می‌تونه بهترین معلم و رفیق و مشاور خودش باشه.


بلاگردون: خیلی موافقم. یعنی کاملا لمسش کردم.

"تا حالا با خودتون مصاحبه کردین؟ من سالهاست که دارم این کار رو می‌کنم."

اولین جمله‌ی یکی از پست‌هات! کنجکاویم بدونیم در خلال این مصاحبه‌ها، چالش برانگیزترین سوالی که از خودت پرسیدی چی بوده؟

بلوط: فدات بشم من نوشته‌ی مکتوبم رو به یاد نمی‌آرم😂


بلاگردون: 😂😂

بلوط: نه جدا از شوخی. چیزی که همیشه می‌پرسم اینه که چی شد به اینجا رسیدی. هربار هم پایان داستان یه چیز متفاوته برام که دارم راه‌های رسیدن بهش رو پیش روم می‌چینم. اون مصاحبه‌ها توی یه آینده‌ی دور که البته امیدوارم نزدیک‌تر بشن رقم می‌خوره وقتی راضیم از خودم و می‌دونم کافی بودم واسه رسیدن به خواسته‌هام.


بلاگردون: آرزو می‌کنم خیلی زود محقق بشه.

بلوط: ممنووونم، و متقابلا خواستار محقق شدن آرزوهات.


بلاگردون: سوالی هست که دوست داشتی ازت بپرسیم و نپرسیدیم؟

بلوط: نه واقعا، همه چی خوب بود.


بلاگردون: در پایان به موزه بلاگردون چی میدی؟ D:

بلوط: رسم و سنت چیه؟


بلاگردون: می‌تونی یه جمله یا یک شعر مهمونمون کنی. یا با صدای خودت بخونیش. و ما فایلش رو در انتهای مصاحبه بگذاریم. یا مثلا موسیقی یا فیلم یا کتاب می‌تونی معرفی کنی. که البته فیلم و کتاب رو معرفی کردی😁 پس یه چیز دیگه می‌خوایم. اگر دوست داشتی از شعرهای خودت اگر نه هر چیزی که دوست داری.

بلوط: داشتم به یه عکس‌نوشته فکر می‌کردم. که پیشنهاد شعر تکمیلش کرد. هرچند ناقابله.


بلاگردون: خیلی خیلی ممنونیم ازت.

ممنون از اینکه قبول زحمت کردی و تقریبا دوساعت از وقتت رو به این مصاحبه اختصاص دادی. برای من که خیلی شیرین بود.

بلوط: ممنون از شما عزیزم و تیم بلاگردون. لذت بردم از مصاحبتت. 😍


بلاگردون: ببخش اگه خسته‌ت کردم🌸

بلوط: ابدا، خوشایند بود و کاملا چسبید.

پست نفرین یا سعادت رو پیدا کردم.


بلاگردون: 😂😂👌جواب میدی؟

بلوط: اون نوشته مربوط به چیزیه که هنوز رخ نداده ولی می‌دونم نه مثبت و روشن خواهد بود حس من بعد وقوعش نه تلخ و سیاه.


بلاگردون: خنثی.

بلوط: نمی‌دونم چطور می‌شه اگه محقق بشه. یه بخش ترسناکیه از احساساتم. خاکستری، با درد، بی حس. عجیبه که هم دردمند بود و هم کرخت، ولی این دقیقا توصیفیه که می‌تونم ازش داشته باشم.


بلاگردون: در مورد ما آدم‌ها هیچی عجیب نیست:)

بلوط: آره اینو ثابت کردیم.


بلاگردون: ممنون از جوابت.

بلوط: مرسی از صبوریت😁


بلاگردون: مرسی از تو که وقت گذاشتی واقعا.

بلوط: یه تجربه و خاطره‌ی خوش شد برام😊


بلاگردون: خداروشکر.

بلوط: ببخشید که با تاخیر و تعلل شد و به درازا کشید.


بلاگردون: نه اصلا. سوالات ما هم زیاد بود آخه😅

بلوط: و غافلگیرکننده! با اون به نام خدا بلوط هستم و فلانی که من تمرین کرده بودم خیلی فرق داشت😂


بلاگردون: 😂 ما موقع طرح سوال باید بریم وبلاگ رو بخونیم و خب ممکنه از پست‌های قدیم تا جدید سوال طرح کنیم😁

بلوط: خیلی هم عالیه اتفاقا. مزه اش به همینه.


بلاگردون: درسته😁 بیشتر از این وقتت رو نمی‌گیرم.

با تشکر مجدد شبت بخیر باشه❤️

بلوط: خواهش می‌کنم. شب خوبی داشته باشی و ایامت به کام.



"سال ۹۲، این متن رو برای دوستی نوشتم که من رو ترغیب به نوشتن کرد. دلم می‌خواد یه یادگار کوچیک باشه از من برای بلاگردون که می‌دونم دغدغه‌اش حفظ دنیای وبلاگ و نوشتنه. ستاره‌هاتون روشن⭐️"

۴ نظر ۱۲ موافق
محمدعلی ‌‌
۱۶ خرداد ۲۱:۵۵

عالی عالی. از بلاگرهای دوست‌داشتنی. از ۹۵ مشتری‌شونم، همیشه هم راضی بودم :دی 

ایشالا همیشه سلامت و موفق باشن. 

پاسخ :

خدا رو شکر، ایشالا زین پس هم راضی باشی :دی
ان‌شاءالله :)
سین دال
۱۷ خرداد ۰۹:۰۵

خوشبختم از آشنایی‌اشون :)

 

پاسخ :

ما هم خوش‌بختیم که یه بلاگر خوب رو بهتون معرفی کردیم :)
بهارنارنج :)
۱۷ خرداد ۱۳:۳۰

چقدر با اون تیکه دلیل بستن کامنت هاش موافقم:))

پاسخ :

ایشون هم با شما موافقن :دی
بَلـ ـوط
۱۷ خرداد ۱۳:۵۴

سلـــــام :)

مرسی از همگی، و ممنون بابت طراحی این کاور بلوطی و خوش‌آب و رنگ. سِیو شد ^_^

 

امیدوارم همیشه پرانرژی باشین و روبه‌راه :)

پاسخ :

سلام :)
خواهش می‌کنیم، قابل شما رو نداشت :)
ممنونیم، ما هم ایضا همین آرزو رو برای شما داریم و ممنونیم که فرصت مصاحبه رو به بلاگردونی‌ها دادید :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفان