در ادامهی مصاحبههای ماهانهی بلاگردون، این بار رفتیم سراغ یکی از
گویندگان افتخاری بخش پادکستمون یعنی یاسمن مجیدی از وبلاگ مسافر پیاده که
از بلاگرهای بیحاشیه است اما خودش رو شبیه جودی ابوت پرحاشیه میبینه!
گفتوگوی ما با این بلاگر خوشلحن و صدا رو از دست ندید:)
اجتماعی کنی؟ شبکههایی که بیشترِ مخاطبها برای اینکه بتونن به تماشای همهی پستها برسن، چندان برای مطالعهی نوشتههات وقت نمیذارن؟
بلاگردون: فکر کن توانایی زندگی در زمان و مکان دیگهای رو داشته باشی، چه زمانی رو انتخاب میکنی؟و دوست داری چه کسی باشی؟ :)
یاسمن: دوست دارم زمان خاصی رو در گذشته عنوان کنم اما میدونم مردم در تمام دورانها با اتفاقات تلخی در دورهی خودشون مواجه شدن و اگر بخوام بگم دوست دارم به فلان زمان برگردم معنیاش اینه که آمادگی اینم دارم که اتفاقات بدش رو تحمل کنم!
بنابراین فعلا زمان مشخصی رو اسم نمیبرم اما تمایل داشتم با برخی شخصیتها دیدار میکردم. مثل پیامبرمون یا افراد دیگری مثل سعدی، ویکتور هوگو، جین وبستر، لئوپاردی و نادر ابراهیمی. حیف که تمام این افراد در یک بازهی مشترک زندگی نمیکردن که بگم اون زمان رو میخواستم ببینم.
بلاگردون: طراح این سوال حدس میزد قرن ۱۸ انگلستان رو بگی:)
یاسمن: اُ نه. به هیچ وجه. من عصر قبل از تکنولوژی رو دوست دارم. اون پوششهای قدیمی، ابزار و لوازم منزل و دکوراسیونهای سنتی. اینها رو دوست دارم؛ اما با آگاهی پیدا کردن از وضعیت خشونتبار اون زمان حاضر به تجربهاش نیستم. چرا که به لطف کتاب "مردی که میخندد" با اون روی گزنده و تلخ اون دوران آشنا شدم. بیشتر مایلم که کمی از سنت های عصر پیش از تکنولوژی رو در زندگی مدرنیتهی امروز خودم تجربه کنم.
در رابطه با کتاب "مردی که میخندد" هم به نظرم لازمه همه سراغ این کتاب بریم و با کمپراشیکوها، یا گروههای اشراری مثل موهوکها آشنا بشیم.
مصاحبهکننده ۱: کتاب رو ۲-۳سال پیش خوندم و موافقم:)
بلاگردون: دوست داری چه رشتهای برای ارشد بخونی؟
یاسمن: ادبیات فارسی اگر رشتهی مستقلی برای نویسندگی وجود داشت برای اون هم تلاش میکردم اما به جز رشتهی نویسندگی رادیو، به رشتهی مرتبطی برنخوردم. که برای این یکی هم(نویسندگی رادیو) امسال تلاش کردم و رتبهی خوبی آوردم اما به قبولی نهایی نرسیدم. بنابراین برام تحصیل در ادبیات فارسی همچنان یه هدف و آرزوئه.
بلاگردون: دانشگاه تهران؟ :)
یاسمن: راستش دانشگاه خاصی رو مشخص نکردم. من از هر دانشگاه خوبی که در شهر خودم این رشته رو ارائه بده استقبال میکنم. میتونه علامه، شهید بهشتی یا الزهرا هم باشه.
بلاگردون: اگه قرار بود جای یکی از ما مصاحبهکنندهها باشی به نظرت بهترین سوالی که میشد از یاسمن مجیدی پرسید چی بود؟
یاسمن: اینکه تا کی میخوای برای آرزوهات بجنگی؟ و چرا با اینکه شکست میخوری دست برنمیداری؟
بلاگردون: و جوابش؟:)
یاسمن: تا کی؟تا وقتی فرصت و حق زندگی دارم و زنده ام.
چرا؟چون نمی تونم ازشون دست بکشم.حاضرم بارها شکست بخورم اما ته تهش به دنیا بگم دیدی که! من تمام سعیام رو کردم.
بلاگردون: این روحیهی جنگندگی واقعا قابل تقدیره :)
یاسمن: اتفاقا آدم شکنندهای هستم اما اگر دست روی دست بذارم و بی خیال هدفهام بشم خب پس دیگه برای چی زنده ام؟
بنابراین همیشه سعی میکنم یه مدت بعد از شکست به خودم فرصت بدم و وقتی حالم بهتر شد خودم رو جمع و جور کنم و دوباره شروع کنم.
بلاگردون: شکنندگی با جنگندگی تضادی نداره که :)
همه میشکنن! مهم اینه بتونی بعدش خودت رو جمع کنی و مجدد بجنگی :)
خب از تفریحات یاسمن مجیدی هم برامون میگی؟
یاسمن: کتاب، فیلم، موسیقی و وبلاگ.
بلاگردون: دوست داری به مخاطبان بلاگردون چه هدیهای بدی؟؛)
یاسمن: دوست دارم دعوتشون کنم به شنیدن پادکستهای رادیو دوچرخهمون:)
دسترسی بهش از طریق کانال هفتهنامهی دوچرخه و سایت
شنوتو و کست باکس مقدوره.
و همچنین میخوام بهشون سایت
red ted art رو پیشنهاد کنم تا ازش ایدههای خیلی خوبی برای ساخت بوکمارکهای فانتزی پیدا کنن:)
بلاگردون: و سخن آخر؟:)
یاسمن: چیزی که در تلاش بودم به خوانندهها انتقال بدم لا به لای صحبتم گفتم. زندگی بدون داشتن هدف، آرزو و از اون مهمتر امید و انگیزه برای رسیدن به اونها لذتی نداره.
سختیهایی که ما امروز تجربه میکنیم از نظر ما خیلی طاقتفرسان. شاید فکر کنیم ما توی بدترین تاریخ ممکن به دنیا اومدیم و هیچ زمانهای بدتر از حال حاضر نبوده. ولی خبر خوب اینه که همهی آدمهای قبل از ما هم همینطور فکر میکردن و این یعنی اوضاع اون قدرها هم بد نیست:)
از یاسمن عزیز، خیلی متشکریم بابت اینکه وقتش رو در اختیار ما قرار داد :)